• 1395/02/14 - 07:30
  • - تعداد بازدید: 1083
  • - تعداد بازدید کنندگان: 1083
  • زمان مطالعه: 7 دقیقه

سلام بر آن شکنجه‌ديده در قعر زندان‌ها و تاريکي‌ گودال‌ها!

شخصيت موسي‌بن‌جعفر در داخل زندان هم همان شخصيت مشعل روشنگري است که تمام اطراف خودش را روشن مي‌کند، ببينيد حق اين است. حرکت فکر اسلامي و جهاد متکي به قرآن يک چنين حرکتي است، هيچ وقت متوقف نمي‌ماند حتي در سخت‌ترين شرائط. ما در زمان خودمان هم، در دوران اختناق شديد رژيم ديديم کساني بودند در تبعيد، در زندان، زير شکنجه، در شرائط سخت، بلکه در سخت‌ترين شرائط، اما در همان حال هم نه فقط نمي‌شکستند خودشان، بلکه دشمنشان را مي‌شکستند.

306931.mp3 سلام بر آن شکنجه‌ديده در قعر زندان‌ها و تاريکي‌ گودال‌ها!
نوز از پس لحظه ‏هاي دور، نجواهاي عاشقانه ‏ات را مي‏شود شنيد. حک کرده‏اند بر تن تمام خشت‏ ها و ستون ‏هاي زندان، مرام صبوري‏ ات را.

اينک نوبت توست؛ گلي از بوستان فاطمه عليه السلام . باز هم دستان پاييز کدورت  ياس غربت ديده ‏اي را چيده هر دم!

 

بي‏کرانگي‏ ات را چهار گوشه زندان، تاب حضور ندارند. عطر سخن ‏هايت، مي‏نواخت جان‏ هاي مشتاق را. عطر سخن‏ هايت، فرو مي ‏پاشيد شيرازه قدرت پوشالي خفاشان شب ‏پرست را. عطر سخن‏ هايت، در هجوم هوايي مسموم، به رويش فرامي‏خواند جوانه‏ ها را.

 

نور حضورت چشم‏ ها را به بيداري دعوت مي‏کرد. توطئه چيده شد؛ خورشيد را، از آسمان‏ ها گرفتند و در کنج زندان به زنجير کشيدند، تا غل و زنجيرها، همدم اوقات آسماني‏ ات شوند و ميله‏ هاي زندان، پاي ناله‏ هاي شبانه ‏ات قد بکشند.

 

چه کند اين حلقه‏ هاي آهني، با اين همه روسياهي و شرمندگي؟ اما تاريکناي زندان هم نتوانست روشنان حضور تو را خاموش کند.

 

عطر نيايش ‏هاي عاشقانه ‏ات، حصارها را درهم شکست. چه جان ‏هاي به خواب رفته ‏اي که از حقيقت منتشرشده گلوي تو، جرئت جوانه زدن يافتند!

 

مگر مي‏شود باب معرفت و حکمت را بست؛ وقتي که آن باب، باب الحوائج باشد؟! دري گشوده ‏اي از چشم ‏اندازه اي جاودانگي، رو به معصيت کارترين جان‏ هاي گرفتار شده.

 

در ازدحام گرگ‏ ها و خفاش ‏ها جان‏ پناه آهوان رميده‏ اي بودي که تشنه معرفت بودند. در محبس هارون بودي، در حصار گرفتار بودي؛ اما باران حضورت بر هواي کاظمين مي‏ باريد. اعجازهاي هميشه‏ ات را ميله ‏هاي زندان هم جرئت حاشا نداشت. عطر نيايش ‏هاي شبانه ‏ات، پيراهن تقوا پوشاند بر قامت دقايق گناه‏کار.

 

اينک، به سر سلامتي آمده است دنيا، اندوه «رضا» را. بهشت، در فراسو آغوش گشوده است رهايي‏ ات را. تابوت توست بر شانه‏ هاي غريبي تاريخ. خداحافظ، چهارده سال صبوري مطلق!

 

خداحافظ، معصوميت محض در هجوم دقايق ظلم! باب الحوائج! چهارده سال رنج مداوم، تمام شد.(1)

 

 حاج محمود کريمي - شهادت امام کاظم.mp4 | دانلود فيلم 

 

 

بيانات رهبر معظم انقلاب در باره زندگي سياسي امام موسي کاظم عليه‌السلام

 

امام کاظم عليه‌السلام و مبارزه با زره تقيه + صوت 

 

زندگي موسي‌بن‌جعفر يک زندگي شگفت‌آور و عجيبي است. اولاً: در زندگي خصوصي موسي‌بن‌جعفر مطلب براي نزديکان آن حضرت روشن بود. هيچ کس از نزديکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسي‌بن‌جعفر براي چي دارد تلاش مي‌کند، و خود موسي‌بن‌جعفر در اظهارات و اشارات خود و کارهاي رمزي‌اي که انجام مي‌داد، اين را به ديگران نشان مي‌داد. حتي در محل سکونت، آن اتاق مخصوصي که موسي‌بن‌جعفر در آن اتاق مي‌نشستند؛ اين‌جوري بود که راوي که از نزديکان امام هست مي‌گويد من وارد شدم، ديدم در اتاق موسي‌بن‌جعفر سه چيز است: يکي يک لباس خشن، يک لباسي که از وضع معمولي مرفه عادي دور هست، يعني به تعبير امروز ما مي‌شود فهميد، و مي‌شود گفت لباس جنگ، اين لباس را موسي‌بن‌جعفر آن‌جا گذاشتند، نپوشيدند، به صورت يک چيز سمبوليک، بعد «و سيفٌ معلق» شمشيري را آويختند، معلق کردند يا از سقف يا از ديوار «و مصحف» و يک قرآن. ببينيد چه چيز سمبليک و چه نشانه‌ي زيبائي است، در اتاق خصوصي حضرت که جز اصحاب خاص آن حضرت کسي به آن اتاق دسترسي ندارد، نشانه‌هاي يک آدم جنگيِ مکتبي، مشاهده مي‌شود. شمشيري هست که نشان مي‌دهد هدف، جهاد است. لباس خشني هست که نشان مي‌دهد وسيله، زندگي خشونت‌بارِ رزمي و انقلابي است و قرآني هست که نشان مي‌دهد هدف، اين است؛ مي‌خواهيم به زندگي قرآن برسيم با اين وسائل و اين سختيها را هم تحمل کنيم. 

 

موسي‌بن‌جعفر يقيناً يک دوراني را در خفا زندگي مي‌کرده. اصلاً زندگي زيرزميني که معلوم نبوده کجاست که در آن زمان، خليفه‌ي وقت افراد را مي‌خواست، از آنها تحقيق مي‌کرد که موسي‌بن‌جعفر را شما نديديد، نمي‌دانيد کجاست؟ و آنها اظهار مي‌کردند، که نه حتي يکي از افراد را آن‌طور که در روايت هست موسي‌بن‌جعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست. از من، راجع به من از تو سؤال خواهند کرد که تو کجا ديدي موسي‌بن‌جعفر را، به کلي منکر بشو، بگو من نديدم؛ همين‌جور هم شد. زندانش کردند، بردند براي اين‌که از او بپرسند موسي‌بن‌جعفر کجاست. شما ببينيد زندگي يک انسان اين‌جوري، زندگي کيست. يک آدمي که فقط مسأله مي‌گويد، معارف اسلامي بيان مي‌کند، هيچ کاري به کار حکومت ندارد، مبارزه‌ي سياسي نمي‌کند که زير چنين فشارهايي قرار نمي‌گيرد. حتي در يک روايتي من ديدم که موسي‌بن‌جعفر عليه‌السّلام در حال فرار و در حال اختفاء در دهات شام مي‌گشته «وقع موسي‌بن‌جعفر في بعض قري الشام حارباً متنکراً فوقع في غار» که توي حديث هست، روايت هست. که موسي‌بن‌جعفر مدتي اصلاً در مدينه نبوده در روستاهاي شام تحت تعقيب دستگاههاي حاکمِ وقت و مورد تجسس جاسوسها، از اين دِه به آن ده،از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناش که در يک غاري حضرت به يک غاري مي‌رسند و در آن غار وارد مي‌شوند و يک فرد نصراني در آن‌جا است. حضرت با او بحث مي‌کنند، در همان وقت هم از وظيفه و تکليف الهي خودشان که تبيين حقيقت هست، غافل نيستند با آن نصراني صحبت مي‌کنند و نصراني را مسلمان مي‌کنند. اين زندگي پرماجراي موسي‌بن‌جعفر يک چنين زندگي است که شما ببينيد اين زندگي چقدر زندگي پرشور و پرهيجاني است. ما امروز نگاه مي‌کنيم موسي‌بن‌جعفر، خيال مي‌کنيم يک آقاي مظلوم بي سر و صداي سر به زيري در مدينه بود و رفتند مأمورين اين را کشيدند آوردند در بغداد، يا در کوفه، در فلان جا، در بصره زنداني کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنيا رفت، همين و بس، قضيه اين نبود. قضيه يک مبارزه‌ي طولاني، يک مبارزه‌ي تشکيلاتي، يک مبارزه‌اي با داشتن افراد زياد در تمام آفاق اسلامي موسي‌بن جعفر کساني داشت که به او علاقه‌مند بودند. آن وقتي که پسر عمو، پسر برادر ناخلف موسي‌بن‌جعفر که جزو افراد وابسته‌ي به دستگاه بود درباره‌ي موسي‌بن‌جعفر با هارون حرف مي‌زد، تعبيرش اين بود که «خليفتان يجبي اليه ما الخراج» گفت: هارون تو خيال نکن فقط تو هستي که خليفه در روي زمين هستي در جامعه‌ي اسلامي و مردم به تو خراج مي‌دهند، ماليات مي‌دهند. دو تا خليفه هست؛ يکي تويي، يکي موسي‌بن‌جعفر. به تو هم مردم ماليات مي‌دهند، پول مي‌دهند، به موسي‌بن‌جعفر هم ماليات مي‌دهند، پول مي‌دهند و اين يک واقعيت بود. او از روي خباثت مي‌گفت؛ او مي‌خواهد سعايت کند. اما يک واقعيت بود، از تمام اقطار اسلامي کساني بودند که با موسي‌بن‌جعفر ارتباط داشتند. منتها اين ارتباطات در حدي نبود که موسي‌بن‌جعفر بتوانند به يک حرکت مبارزه‌ي مسلحانه‌ي آشکاري دست بزنند.

 

 يک چنين شخصيتي مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، داراي دوستاني در سراسر جهان اسلام و داراي نقشه‌اي براي اين‌که حکومت و نظام اسلامي را پياده بکند، اين بزرگترين خطر براي حکومت هاروني است. لذا هارون تصميم گرفت که اين خطر را از پيش پاي خودش بردارد. البته مرد سياست‌مداري بود، اين کار را دفعتاً انجام نداد. اوّل مايل بود که به يک شکل غيرمستقيم اين کار را انجام بدهد. بعد ديد بهتر اين است که موسي‌بن‌جعفر را به زندان بيندازد، شايد در زندان بتواند با او معامله بکند، به او امتياز بدهد، زير فشارها او را وادار به قبول و تسليم بکند، لذا بود که موسي‌بن‌جعفر را از مدينه دستور داد دستگير کردند، منته
  • گروه اخبار : اخبار پايگاه
  • کد خبر : 306931
:
کلیدواژه ها
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

Template settings