شاخصهاي اصلي در شناخت جبهه استکبار
شاخصهاي اصلي در شناخت جبهه استکبار
306979.mp3
شاخصهاي اصلي در شناخت جبهه استکبار



براساس آيات قرآن کريم، زماني که مؤمنين در قسمتي از کرهي زمين قدرت به دست آورده و به «مکنت» ميرسند، متناظر با اين قدرت، تکاليف جديدي به وجود ميآيد؛ چراکه همواره ميان «قدرت» و «تکليف»، همبستگي مستقيمي وجود دارد. به هر ميزان که قدرت افزايش پيدا کند، تکاليف مسلمانان نيز افزايش مييابد و طبعاً مسلماناني که «در قدرت» (In Power) هستند، تکاليف بيشتري دارند. آيهي شريفهي قرآن نيز چنين تعبير ميکند که اگر مؤمنين بر روي زمين مکنت پيدا کنند، يکي از کارهاي آنان مقابله با منکرات و اقامهي معروف است. در اين ميان، قطعاً يکي از مهمترين منکرات، طاغوتها و قدرتهاي مستکبري هستند که همواره سد راه نيروهاي الهي هستند و بدينترتيب ادبياتي که رهبر انقلاب مطرح نمودند، متأثر از ادبيات قرآني است.
فراتر از آن، اين ادبيات را در انقلاب اسلامي ايران نيز مشاهده کرديم. انقلاب اسلامي زبان سياسي جديدي را تأسيس و اصطلاحات جديدي را وارد ادبيات سياسي دنيا کرد. بهطور مثال، واژههاي مانند «جهان اسلام»، «شيطان بزرگ»، «تکليف»، «عمل سياسي معطوف به تکليف» و... از جملهي آنهاست که تا قبل از انقلاب اسلامي وجود نداشت. در کنار اين، دو واژهي «مستکبر» و «مستضعف» نيز با الهام از انقلاب اسلامي و امام خميني و بهطور ريشهايتر از ادبيات قرآني وارد ادبيات سياسي جهاني شد. با کمي ژرفانديشي بيشتر در واژهي استکبار، به واژهي شيطان ميرسيم؛ چراکه اولين کسي که استکبار ورزيد، شيطان بود و با کبر ورزيدن، خود را از انسان برتر ديد و استکبار ورزيد که اين موضوع نيز ريشهاي قرآني دارد و ما وامدار قرآن کريم هستيم.

اصولاً هر متنسازي جديد، مطابق با طبع روانشناسي انسان مورد استقبال قرار ميگيرد و طبع انسان نيز به «نوشوندگي» دائمي تمايل دارد و ميشود آن را از ويژگيهاي فطري انسان دانست. بر همين اساس، اين ادبيات نيز مورد استقبال قرار گرفت، ضمن آنکه انقلاب اسلامي ايران يک شوک رواني و علمي به جامعهي دانشگاهي و رسانهاي وارد کرد؛ چراکه رويدادي مغاير رويه و برخلاف پيشبيني محافل علمي و سياسي بود. شش ماه قبل از پيروزي انقلاب، کارتر ايران را جزيرهي ثبات ميدانست و ارزيابي دانشمندان علوم اجتماعي نيز اين بود که بههيچعنوان ظرفيت بروز انقلاب در ايران وجود ندارد، اما اين اتفاق افتاد.
نفس اين غافلگيري، عطشي در ميان کشورهاي اسلامي، غرب آسيا و محافل مختلف ايجاد کرده بود و بنا بر همين بود که اين واژگان مورد استقبال قرار گرفت. شايد يکي از پربسامدترين اين واژهها، واژهي «شيطان بزرگ» است که براي غرب نيز جالب بود. بدين معنا که بر سر راه انسانها، شيطانهاي بزرگ و کوچکي قرار دارند و در چنين استعارهاي، آمريکا شيطان بزرگ است. علاوه بر اين، شيطانهاي کوچک و منطقهاي نيز وجود دارند. به عبارتي پشت اين استعاره، نکات فراوان و بحثانگيزي وجود داشت.
هرچند متأسفانه در داخل عدهاي از افراد مکمن است اين واژگان را به سخره بگيرند، اما مهم آن است که وقتي نگاه بيروني داشته باشيم، عظمت اين واژگان دريافت ميشود، همچنانکه عظمت انقلاب اسلامي نزد ساير کشورها ملموستر از داخل است؛ چراکه آنها قدرت فاصلهگيري از واقعيت را پيدا کردهاند و با اين فاصله گرفتن، عظمت حادثه را ديدهاند، اما ما مانند ماهي در آب هستيم که عظمت و موجوديت آب را احساس نميکنيم. بنابراين، اين واژگان در آنسوي مرزها داراي انعکاس وسيعي بوده است.

بله، اين دوگانهانگاري، در اولين شعار و مطالبهي پيامبر که عبارت بود از «لاالهالاالله» هم وجود داشت. قسمت اول آن نفي عبوديت غير و قسمت دوم آن اثبات عبوديت «الله» است. در بسياري از آيات قرآن نيز ميفرمايد که «ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت». اين دوگانه در کل آيات وجود دارد و سراسر قرآن عبارت است از طرح دوراهي عبوديت و استکبار، حق و باطل، نور و ظلمت، صراط و سبل باطل. اين دو از باب تعريف «ضد» (تعرف الاشياء باضدادها) با يکديگر شناخته ميشوند و در کل هستي و تکوين، وجود دارند. اين دوگانه حتي در ادبيات اديان ديگر نيز ديده ميشود. براي نمونه، در ادبيات زرتشتي، دوگانهي شر و اهريمن در مقابل اهورامزدا (خالق خير و خوبي) ديده ميشود. با اين تفاوت که در ادبيات زرتشتي، شرور اصالت دارند، درحاليکه در هستيشناسي الهي، تنها «حق» اصالت دارد و غير آن پوچ است و شيطان هم که بهعنوان رقيب در قرآن معرفي ميشود، مخلوق خداوند است و خداي شر نيست و قدرتي در مقابل قدرت خداوند بهشمار نميآيد.
علاوه بر اين، اين دوگانه در سياست واقعي نيز وجود دارد و اگر سياست را بهصورت محض و خالي از آموزههاي مذهبي در نظر بگيريم، دوگانهاي است از منافع مردم و منافع مستکبران و همواره يک اقليت (در واحد ملي يا بينالمللي) وجود دارند که قدرتها و ارزشهاي کمياب را در اختيار خودشان قرار دارند و زماني که اين ارزشهاي کمياب در اختيار اقليتي باشد، اکثريت مردم محروم ميشوند و نتيجه همان جنبش ??درصدي در غرب ميشود.

شاخصهاي مختلفي را ميتوان بيان کرد. مثلا يکي از اين شاخصها، شاخص رهبري است. در واقع بايد ببينيم که رهبري اين جريان برعهدهي چه کسي است؛ چراکه هر جرياني به «امام» آن شناخته ميشود و پيروان هر جريان به مسيري ميروند که رهبران آن ميروند. حال اگر شرايط فعلي را در نظر بگيريم، متوجه ميشويم که رهبري اين جريان هماکنون به دست آمريکاست و قدرتهاي مرتجع عرب منطقهاي نيز دنبالهرو آمريکا هستند. طبعاً ميان رهبران اين جريان و کشورهاي پيرو آنها و افرادي که در داخل پيرو آنان هستند، همواره يک تشابه موضعگيري، منافع و علايق مشترک و يک نوع تجانس وجود دارد.
شاخص ديگر نيز «مسير» است. از آنجايي که قدرتهاي مستکبر عمدتاً قدرت دست بالا را در اختيار دارند، ميکوشند کشورها و جريانها را به م
:
