تأملي بر سياست فرهنگي رهبر انقلاب اسلامي
دغدغهها و نگرانيهاي حضرت آيتالله خامنهاي نسبت به عرصهي فرهنگ و هنر، نه امر جديد و تازهاي است و نه امري عارضي، مناسبتي و نمايشي. اين موضوع در کلام خود ايشان نيز به روشنترين وجه بيان شده است: «در عرصهي فرهنگ، بنده بهمعناي واقعىِ کلمه، احساس نگراني ميکنم و حقيقتاً دغدغه دارم. اين دغدغه از آن دغدغههايي است که آدمي بهخاطر آن، گاهي ممکن است نصفِ شب هم از خواب بيدار شود و به درگاه پروردگار تضرّع کند. من چنين دغدغهاي دارم.»
306927.mp3
تأملي بر سياست فرهنگي رهبر انقلاب اسلامي
سخنراني حضرت آيتالله خامنهاي در روز اول فروردين - که همه ساله بهمناسبت و مناسکي ملي براي طرح برخي از مباحث کليدي و سياستهاي کلان جمهوري اسلامي تبديل شده است - امسال اگرچه عمدتاً معطوف به مسائل حوزهي سياست و اقتصاد بود، اما در بخش پاياني اشارات صريح و مهمي به حوزهي فرهنگ هم داشت که البته کمتر بازتاب پيدا کرد. از اين رو شايسته است اين بخش از سخنان نيز مورد تحليل و واکاوي قرار گيرد، خصوصا با توجه به اينکه در فرصت محدود اين سخنراني، مباحث حوزهي فرهنگ مجال شرح و بسط نيافت و چه بسا بخشهايي از آن مباحث پرسشهايي نيز در برخي اذهان ايجاد کرده باشد که نيازمند تبيين و تفصيل است. مناسبت سالگرد شهادت سيد مرتضي آويني و خصوصا اشاره بهنام آن بزرگوار و فعاليتهاي او در همين سخنراني در مقام «پيشآهنگِ ميدان فرهنگ و هنر انقلاب»، فرصتي است تا با مروري بر سخنان رهبر فرهيختهي انقلاب در ديدارهاي مکرّري که با اصحاب فرهنگ و هنر و مديران فرهنگي و رسانهاي طيِ قريب به سه دهه رهبري جمهوري اسلامي داشتهاند، به تبييني از سياستِ فرهنگيِ مدنظر ايشان، دست يابيم. طبعا تبيين ارائه شده در اين نوشتار، به قدر بضاعتِ مزجات نويسنده و نيز مبتني بر شناخت و برداشت اوست و لذا باب مطالعات، تبيينها و نقدهاي ديگر در اين عرصه گشوده است.

پرسش اين است که آيا ديدگاه ايشان مبتني بر اجراي نوع خاصي از سياست فرهنگي (Cultural policy) است که در ادبيات مطالعات فرهنگي تحت عنوان «يکدستسازي» و «همگنسازي» (Homogenization) از آن ياد ميشود؟ آيا چنين برداشتي بهواقع بر شخصيت و نگرش فرهنگي آيتالله خامنهاي منطبق است؟

تأکيدات مکرر آيتالله خامنهاي بر ضرورت حمايت مقامات دولتي و مسئولين فرهنگي از هنرمندانِ مسلمانِ انقلابي، از جمله در سخنانِ اول فروردين امسال، ممکن است در برخي افراد چنين ذهنيتي ايجاد کند که ايشان صرفا با فعاليت يک طيف و جريان در عالم هنر موافق بوده، خواستار حذف هرگونه تکثر و تنوع فرهنگي و طرد «ديگران» هستند. بهعبارت ديگر، پرسش اين است که آيا ديدگاه ايشان مبتني بر اجراي نوع خاصي از سياست فرهنگي (Cultural policy) است که در ادبيات مطالعات فرهنگي تحت عنوان «يکدستسازي» و «همگنسازي» (Homogenization) از آن ياد ميشود؟ آيا چنين برداشتي بهواقع بر شخصيت و نگرش فرهنگي آيتالله خامنهاي منطبق است؟
پرسش دوم دربارهي اهميت مفهوم «پيش آهنگ» و نيز مصداقهاي آن در عرصهي فرهنگ و هنر انقلاب است که رهبر معظم انقلاب در سخنراني اخير بدان اشاره کردند. شهيد آويني چگونه «پيش آهنگي» بود؟ در چه شرايطي به فعاليت فرهنگي و هنري مشغول بود؟ رابطه او با دستگاههاي دولتي و نيز با ولايت و رهبري چگونه بود؟
پرسش سوم اين است که با وجود بودجههاي شايان توجهي که خارج از «دستگاههاي دولتي» و از طريق نهادها و ارگانهاي مختلف مذهبي، رسانهاي و نظامي در عرصه فرهنگ هزينه ميشود، چه ضرورتي دارد که رهبر انقلاب اينگونه از آبروي خود هزينه کنند و مصرانه از «دستگاههاي دولتي» بخواهند که به «مجموعههاي خودجوش فرهنگي» و «هنرمندان انقلابي و حزب اللهي» توجه کرده و از آنها حمايت کنند؟ از طرف ديگر، با توجه به اينکه انتقاد از کوتاهيها و سهلانگاريها در حوزهي فرهنگ و «مظلوميت فرهنگ»، وجه مشترک انتقادات رهبر انقلاب از چهار دولت دوران رهبري ايشان - با وجود تفاوتهاي سياسي آنها - بوده است، چرا ايشان هنوز از «دولت» بهمثابهي يک «نهاد» قطع اميد نکرده و از آن متوقع هستند؟
شايد پاسخ جامع و کامل به همهي اين پرسشها در حدود اين مقاله نگنجد. اما با توجه به اهميت آنها تلاش خواهد شد تا بهقدر ممکن به آنها پرداخته و پاسخهايي ارائه شود.

دغدغهها و نگرانيهاي حضرت آيتالله خامنهاي نسبت به عرصهي فرهنگ و هنر، نه امر جديد و تازهاي است و نه امري عارضي، مناسبتي و نمايشي. اين موضوع در کلام خود ايشان نيز به روشنترين وجه بيان شده است:
«در عرصهي فرهنگ، بنده بهمعناي واقعىِ کلمه، احساس نگراني ميکنم و حقيقتاً دغدغه دارم. اين دغدغه از آن دغدغههايي است که آدمي بهخاطر آن، گاهي ممکن است نصفِ شب هم از خواب بيدار شود و به درگاه پروردگار تضرّع کند. من چنين دغدغهاي دارم.»?
در ميان شخصيتهاي برجستهي مذهبي و سياسي و رهبران انقلاب، کمتر کسي را ميشناسيم که فرهنگ و هنر براي آنها «دغدغه» و «مسئله» جدي بوده باشد. البته در دهههاي اخير عکس يادگاري گرفتن با هنرمندان، حضور نمايشي در مجامع هنري، و استفادهي ابزاري از هنرمندان در تبليغات انتخاباتي، ميان اهل سياست رايج شده است. اما کمتر کسي در ميان سياستمداران برجستهي فعلي يافت ميشود که همچون حضرت آيتالله خامنهاي سالها قبل از آن که در جايگاه مناصب دولتي و حکومتي قرار گيرد و با چهرههاي برجستهي شعر و ادب ايران مراوده داشته و با روشنفکران و نويسندگان شاخص کشور در ارتباط بوده باشد؛ حتي شعرا و نويسندگاني که چندان وجهه مذهبي نداشتند. خود ايشان در اين خصوص گفتهاند:
«بنده با هنرمندها از شکلهاي مختلف - بيشتر هنرمندهاي عرصهي شعر و ادبيات و قصه و اين حرفها - از دوران جواني تا حالا زياد سر و کار داشتم و لطافت و ظرافت روح اينها را ميدانم.»?

در دهههاي اخير عکس يادگاري گرفتن با هنرمندان، حضور نمايشي در مجامع هنري، و استفادهي ابزاري از هنرمندان در تبليغات انتخاباتي، ميان اهل سياست رايج شده است. اما کمتر کسي در ميان سياستمداران برجستهي فعلي يافت ميشود که همچون حضرت آيتالله خامنهاي سالها قبل از آن که در جايگاه مناصب دولتي و حکومتي قرار گيرد و با چهرههاي برجستهي شعر و ادب ايران مراوده داشته و با روشنفکران و نويسندگان شاخص کشور در ارتباط بوده باشد.
اين تشخص و ظرفيت فرهنگي، طبعاً آن زمان در ميان علما و فضلايي که ملبس به لباس روحانيت بودند، بسيار نادر و کمياب بود. و حتي امروزه هم هنوز چنين است. آشنايي و تسلط بر ادبيات کهن ايران، شايد در ميان حوزويان چندان امر بيسابقهاي نباشد، اما حتي امروز هم در بين علما و فضلا به ندرت ميتوان کساني را يافت که بر شعر و ادبيات معاصر ايران و جهان نيز تسلط داشته باشد و از «تولستوي» ها و «شولخوف» و «هوگو» گرفته تا «بولگاکف» و «استاندال» و «امبرتو اکو» رمان و داستان خوانده باشد. ايشان حتي در دورهي رهبري نيز از پيگيري آثار و نوشتههاي نويسندگان و روشنفکران داخلي موسوم به «دگرانديش» غافل نبودند:
«من يک آدم بستهي بياعتناي به خواستها و هدفهاي - به اصطلاح امروز - دگرانديشان يا دگرانديشانه نيستم. نه، اسلام اين مقدار سعهي صدر دارد که همهي حرفها را گوش کند.»?
طبعاً با توجه به بافتهاي ريشهدار و نيرومند مذهبي و سنتي جامعهي ما، قرار گرفتن چنين شخصيتي بر مسند عاليترين مقام مذهبي و سياسي کشور، يک فرصتِ تاريخيِ استثنايي براي رشد و شکوفايي فرهنگي ايجاد ميکرد. و حقيقت اين است که عليرغم همهي نواقص و مشکلات و آسيبها، نيمنگاهي به تحولات عرصهي فرهنگ و هنر ايران طي سه دهه گذشته، شواهد گوناگوني از تحقق اين رشد و شکوفايي در زمينههاي مختلف را آشکار ميکند. اين سخن البته نه به معني رضايت از وضع موجود است و نه مدعي تحقق همهي اهداف و آرمانها. در اين زمينه پيش از هرکسي و بيش از هرکسي شخص رهبر انقلاب، منتقد و مطالبهگر بوده و هستند. شايد اگر نگاه ايشان نيز، مانند برخي مسئولان صرفاً کمّي و آماري بود، دستور ميدادند گزارشي تهيه شود که مثلا در دوران رهبري ايشان چقدر تعداد کتابها و نشريات و فيلمها و تئا
:
